تا آزادی جعفر ابراهیمی

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه
به خدا هار نیستم من
برگرفته از وبلاگ گدايي كلمه :

خوانش شعر تقدیم به صد و چندی از روزهای جعفر ابراهیمی که تنها مال اونیست

ازمیان سگ ها تنها یکی پارس می کرد
گوشم از همه ی حرف ها طلبکار
به دنبال سنگی می گشتم
دهان سگی دستم را
دندان سگی پاچه ام را
"دل کسی به حال این سگ نمی سوزد"
نیمه شب است و گرسنه نبش قبرها را بو می کشم
کفن های سفید پوسیده
دیگر وقت تکان دادنتان نیست
وقتی جنازه ها به هم پشت کرده اند
انگشتهای جوهری کجا را نشانه گرفته بودند
که حالا به سنگ می کوبم
و چیزی زمزمه
و چیزی نجوا
آرام بگیر مرتضا
سرما برای تب کردنت کم داریم
فصل فصل سگ کشی ست
یادت هست کدام زمستان بود
که پدربزرگ با عصا کوبید به کرسی
دم در آورده ای چشم سفید
بوی کله ات به سحر هم نمی رسد
خوب می دانست راه مسجد تا مکتبم دارد دور می شود
یکی بیاید نبضم را بگیرد و با خود ببرد
این گورستان بزرگ تر از چشم های من است
و نزدیک که می شوی این قبر ها شبیه تر
اما این یکی را خوب به یاد می آورم
می دانم گوش های تیز شده صدایم را می برند
سلام چکش آقای قاضی
طنین کوبیدنت یاسین می خواند
من صدای تو را رعایت نمی کنم
برای همین است که اینجایم
درست روبروی تو
اقرار می کنم
به خدا هار نیستم
من سگم
در بندی که می خوانی
از میان سگها تنها یکی پارس می کرد
به سنگ می کوبم صدای تو می آید
لبانم فاتحه می خواند صدای تو می آید
به در می کوبم صدایت نمی آید
من استخوانی را...
0 Comments:

ارسال یک نظر