تا آزادی جعفر ابراهیمی

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه
تا آزادي جعفر
وقتی که نیستی بودن چه نابجاست
ماندن خیانت است
در چله نیامدنت ای شب چراغ من
خفتن جنایت است
شبها که نیستی

تنها حدیث و آیه شبنامه های من
آوای سوت قطار رسته ز مرگ شبهای ریزعلی ست
وقتی که چشمهای بسته من
در سر خیال هم اوازی تورا
فرٌار و بی قرار هردم به حسرتی غریب تکرار میکند
ناگه صدای تیر رهزن( دیمدام دارام )شهر
در تار وپود عمق وجودم رگبار میشود
آنگاه حتی خیال وصالت نیز دشوار می شود

اما
در چله بر آمدنت ای دلیر باک هر روز و هر زمان

تکرار میکنیم
خفتن جنایت است
ماندن خیانت است
تا در شکستن زندان اهرمن
مردن شهادت است
سعيد/گروسمان
0 Comments:

ارسال یک نظر