تا آزادی جعفر ابراهیمی

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه
يادداشت هاي فرزند يك معلم
ياداشت هاي فرزند يك معلم به نقل از مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران

برای جعفر ابراهیمی و معلمان دربند /فروغ سميع نيا

خبرگزاری هرانا : پیش ترها زمانی که کودک بودیم وقتی نام معلم را می شنیدیم موجی از غرور و احترام در دلمان جا میگرفت احترامی که جامعه و اطرافیان به این شغل داده بودند. و ما که فرزند معلم بودیم در مدرسه نوع برخورد دیگران با ما فرق می کرد . هر کاری که می کردیم میگفتند ما از بچه یک معلم بیش از این انتظار داریم می گفتند شما باید مانند پدران و مادرانتان الگوی جامعه باشید و ما فرزندان معلمان در حالیکه وضعیت های مالی پایینتری نسبت به دیگر دانش آموزان داشتیم با کفش و لباسی که همواره کهنه تر از بقیه همکلاسیهایمان بود با افتخار در مدرسه را می رفتیم افتخاری که به رغم همه کمبودهای مالی ٬ شغل پدر و مادرانمان برای ما به ارمغان آورده بود.ما بودیم و شغلی که فراتر از حد تصور بود . ما بودیم و دنیایی از مسئولیت.اما در سالهای اخیر که هر گاه اخبار را در سایت ها دنبال می کردیم و برخوردهای خشن پلیس را با معلمان در تجمعاتی که برای حقوق صنفیشان تشکیل داده بودند می دیدم همواره این سوال مطرح بود که مقام معلم در این کشور به کجا رسیده است؟ در کشوری که پلیس که خود شاگردان معلمان این سرزمینند چگونه به ضرب و شتم معلمان می پردازند؟ این برخوردهای خشن اما تنها به ضرب و شتم ختم نشد و ما شاهد بازداشت معلمانی از دوست و آشنا و .. شدیم که از شاگردانشان حکم حبس و شلاق می گرفتند.دو ماه قبل نیز دوستمان جعفر ابراهیمی به اتهام معلم بودن راهی زندان اوین شد دوستی که ما به خاطر آموخته های کودکیمان انتخابش کردیم ٬چون به ما آموخته بودند دوستانمان را از میان برگزیدگان برگزینیم و افتخار می کردیم که دوستی داریم از میان معلمان سرزمین .جعفر یک ماه را در افرادی ماند و همه گونه فشار و تحقیر را تحمل کرد و زمانی که به عمومی آمد قاضی وثیقه اش را برای آزادی نپذیرفت و بعد از مدتی دوباره راهی انفرادی 209 اوین شد.زمانی که برای جعفر وثیقه تایین کردند گفتم چگونه کشوری است که برای آزادی معلمانش هم وثیقه تایین می کند چه توهینی از این بزرگتر به مردم را می توان تصور کرد زیرا ما مردم هم در مکتب همین معلمان درس آموخته ایم. اما زمانی که شنیدم قاضی وثیقه اش را نپذیرفته دیگر ماندم که چه بگویم.در آن زمان فقط به جعفر فکر میکردم که اتهامش چیست و چرا اینگونه با او برخورد میشود ٬ او که همواره با عشق از دانش آموزانش سخن میگفت٬ روزی به خاطر وضع مالی یکی از آنها ناراحت بود و روز دیگر به خاطر وضعیت خانوادگی دیگری. جعفر همیشه سخنانش آمیخته با رنج بود از وضعیت دانش آموزان و وضعیت معیشتی معلمان . رنجی که همواره برایم آشنا و قابل احترام است رنج یه معلم. امروز هم خبر شش سال حبس معلم دیگری را شنیدیم .شش سال حبس برای معلمی که اتفاقا یکی از اتهاماتش نیز درخواست برابری دیه زن و مرد است و برای من که هم زنم و هم فرزند یه معلم چه رنجی دارد خواندن این حکم ناعادلانه. حکمش را دیدم و به معلمان دربند دیگری می اندیشیم ٬ کسانی که در انتظار دریافت حکمهایشان هستند. و امروز من ماندم و وضعیت نامشخص دوستم جعفر ابراهیمی و دیگر معلمان آزاده دربند و بار مسئولیتی که از کودکی بر شانه هایم سنگینی می کند مسئولیت فرزند یه معلم بودن ...
0 Comments:

ارسال یک نظر