تا آزادی جعفر ابراهیمی

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه
بارپروردگارا ! شب های تار زندانیان مار ا به نور امید خود روشنی بخش
به نقل از كانون صنفي معلمان:

جعفرابراهیمی پس از 38 روززیستن وچشیدن سرد وگرم روزگاراززندان انفر ادی،وارد ندامتگاه 4 بند 7 زندان اوین شد،جعفر ابراهیمی سخن های بسیاری برای گفتن داشت،بغض نکرده بود، گلویش نگرفته بود،لرزشی درصدایش نبود، بلکه صدایش لبریزفریاد ودلش سرشارامید بود.
گویا راه نرفته ی بسیاری داشت که بایستی می رفت،سخن جعفر کوتاه ،اما تفسیر سخنش تا افق های شعر و شعورسرزمین تاریک ستمگران را نور افشانی می کرد.
کلید واژه های سخنش سرشار از دلگرمی بودوامیدو سربلندی.
جعفر ابراهیمی معلمی که عمرش را به پای دانش آموزان جامعه اش گذاشته وزندگی و آرامش وآسایش خود را به مردم بخشیده است.
پشت تلفن باجعفر سخن می گفتم،اما اندیشه ام درآسمان خاطرات نجابت این قوم( ایرانی) پنجه در پنجه بود.
شگفتا که جعفر ستم های رفته برخودرا از یاد برده بود، اندیشه اش در دیارسپاسگزاری پرمیزد!
جعفر از شهر اوین می گفت،آنجا که معلمان دیگر در بند زنجیرستم گرفتارند،آنجا که فرزاد کمانگر سالهاست به خاطر بدگمانی گروهی خودسر رنج های بسیار کشیده است.
آنجا که ابوالفضل عابدینی همان روزنامه نگاراهوازی که مظلومیت کارگران هفت تپه ونیشکر و سایپا وشرکت واحد ومعلمان و دانشجویان و دیگر مظلومین این خاک را باقلم می نگاشت،وباگلو فریاد میزد.
ابوالفضل عابدینی که پیکرنحیفش 40 کیلوبیش وزن ندارد، اما اندیشه واراده اش در هیچ ترازوی سیاستی نمی گنجد.
چه غم انگیز است داستان آزادی خواهی ایرانیان!!
ابوالفضل و فرزاد و جعفر وهاشم وثریاو عبدالله ومسعود ووووووودر خراسان و سنندج و کامیاران وشیراز و اصفهان وتبریز و تهران و همدان و.......... بدون اینکه همدیگر را دیده باشند،مانند مضراب های یک ساز آنچنان بر پرده های موسیقی فریاد می نوازند. که سمفونی شگفت انگیزی به نام همبستگی و آزادی راپرورده اند.
خدایا پایدار گردان، این همنوایی را.
فرزاد ازکامیاران همان فریادی را می نوازد که هاشم در خراسان در گوش هموطنان می خواند.
جعفر همان سخن می راند،که قاسم دانش آموز شهریاری اش می گوید.
در شگفتم،چگونه قدرت طلبی وجاه طلبی، گوش برخی راازشنیدن حقایق کر،چشمشان را کور و اندیشه ی آنان را ازدرک راستگویی ودرستکاری ناتوان می سازد؟!
خدایا می دانم که عاقبت ، زمین از آن درستکاران است.
اما ما رایاری کن که از درستکاران باشیم،و درستکار بمانیم.
خدایا می دانم که تو سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نمی کنی مگر خود آنان بخواهند!
اما بارخدایا خواست ما بر خواست تو پیشی نخواهد گرفت.
خدایا می دانم در پایان هر سختی آسانی هم هست.
اما بار پروردگارا به ما توانی بخش که سختی هابردوش ناتوانمان آسان شود.
خدایا هرکه را تونگهبان وی باشی،قدرتمند ترین سپاهیان بروی پیروز نخواهندشد.
بارپروردگارا تو نگهبان زندانیان ما باش که در اعماق سیاه چالها هیچ پشت و پناهی ندارند.
بارپروردگارا ! شب های تار زندانیان مار ا به نور امید خود روشنی بخش.
خلوت وتنهایی آنان را سرشارازسرودشادی بخش الله اکبر خود گردان .
بارخدایا سپاه ترس را با نیزه ی سبحان الله از گرد آنان پراکنده بنما
قلب های شکسته ی آنان را امید وار گردان
دلهای زخم خورده ی آنان را درکنج تنهایی وترس با مرهم امید خود شفاعت بخش
0 Comments:

ارسال یک نظر